مطلب های زیاد بخصوص clash of clans

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یک دانشجوی برنامه‌نویسی کامپیوتر در کاستاریکا پس از انجام یک عمل جراحی فوت کرد. وی زندگی پس از مرگ را تجربه کرد و سپس در سردخانه به زندگی دوباره بازگشت.
گراسیلا اچ داستان خود را در وب‌‌‏سایت بنیاد تحقیقاتی تجربیات پس از مرگ منتشر کرد. با ایندیدم که پزشکان باشتاب روی من کار می‌کنند. آشفته بودند، به سرعت علائم حیاتی مرا گرفته و روی من سی‌پی‌آر انجام دادند. سپس به‌تدریج همگی اتاق را ترک کردند. نفهمیدم که چرا این‌‌‏گونه رفتار می‌کنند.
تصمیم گرفتم که بلند شوم. تنها پزشکم درحالی‌که به بدنم خیره نگاه می‌کرد، آن‌‌‏جا ایستاده بود. خواستم که به او نزدیک‌‌‏تر شوم و کنار او ایستادم. می‌توانستم غم و عذاب روحی او را احساس کنم. به یاد دارم که شانه او را لمس کردم و سپس او آن‌‌‏جا را ترک کرد.
بدن من شروع به بالا و بالاتر رفتن کرد. می‌توانم بگویم که یک نیروی خارجی در حال بالاکشیدن من بود.
احساس فوق‌العاده‌ای داشتم. بدنم سبک و سبک‌‌‏تر می‌‌‏شد. در حالی‌که از سقف اتاق جراحی رد می‌شدم فهمیدم که هرکجا اراده می‌‌‏کردم، می‌توانستم بروم.
به محلی کشیده شدم که پر از ابرهای روشن بود، نمی‌دانم یک اتاق بود یا یک فضای خالی، ولی هر چه در اطراف من قرار داشت بسیار نورانی و روشن بود که بدن مرا مملو از انرژی کرده و وجودم را لبریز از خرسندی می‌کرد.
به بازوهای خود نگاه کردم و دریافتم که به همان شکل بازوهای انسان‌‌‏ها هستند با این تفاوت که از مواد متفاوتی ساخته شده‌‌‏اند. شبیه بخار سفیدی بودند که با درخششی سفیدرنگ، نقره‌ای‌‌‏رنگ و مروارید ‌‌‏رنگ، اطراف بدن من درهم آمیخته بودند.
زیبا بودم. با اینکه هیچ آیینه‌ای نداشتم که در آن خود را ببینم می‌توانستم احساس کنم که صورت زیبایی دارم. بازوان و پاهای خود را دیدم که با لباس بلند، ساده و سفید رنگی از نور پوشانده شده بود. صدای من بیشتر شبیه صدای یک نوجوان بود که با صدای یک کودک آمیخته شده بود. وجود این داستان تأیید نشده‌است.
 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۹
مهدی تهرانی